Saturday, August 18, 2012

تنها از اعماق سالمندی ات, سوآل کن.

آهای گنجشگ اشی مشی یک سوآل کوچولو؟
-بفرما استاد نازنین
آدم ها چطوری می میرند؟
-هه هه انگار حالیت نیست
من یک گنجشگ جوان و غزلخوان ام
و از مردن چه خبر دارم

و تو جیرجیرک روی درخت نارون
از تو سوآل می کنم
مرگ چطوری و چه شکلی است
-جیر جیر استاد نازنین
اول صبحی فیلسوف شده ای
من چه ربطی دارم به مرگ؟
من نمی دانم حتی هنوز متولد شده ام یا نه
و آن هم مرگ که آنقدر دور است
که نارون هم که با بهار جوانه های تازه زده
ولی خودش هم خیلی کم سن و سال نیست
علاقه به فکر کردن راجع به آن را ندارد

نارون خمیازه می کشد
-استاد جان دست بردار
این سوآل را تنها اعماق سالمندی ات قادر است
تا با قاطعیت و اطمینان کامل جواب دهد
حالا برو صبحانه ات را نوش جان کن
و استادی را رها کن ای نازنین

No comments:

Post a Comment