Tuesday, August 14, 2012

من و لبخند میانسالی

آن مرد میانسال به من لبخند می زند
در ازدحام مترو

من در برابر آینه نیستم
ولی او خیلی زیاد شبیه من است
آن مرد میانسال که به من لبخند می زند
حالا دوباره در صف اتوبوس
یا روی بالکن
به سوی ماه
در یک شب سرد
نه آن قدر سرد برای بالا پوشت
و آن قدر سرد که خودت را
در آغوش بگیری

دارد به ماه نگاه می کند
آن مرد میانسال
نه در بالکن و نه در ماه
در جای دیگر اما
دارد باز هم به من لبخند می زند

No comments:

Post a Comment